جمعه 103 آذر 9 ساعت 7:21 صبح



یکی بود یکی نبود - پنجره مهتابی








درباره نویسنده
یکی بود یکی نبود - پنجره مهتابی
س.ع.ع
روز نوشته های یک آدم کمی غیر عادی!
آی دی نویسنده
تماس با نویسنده


آرشیو وبلاگ
سرکی به پنجره
یکی بود یکی نبود
اجتماعی و خانوادگی
مذهبی


عضویت در خبرنامه
 
لوگوی وبلاگ
یکی بود یکی نبود - پنجره مهتابی

آمار بازدید
بازدید کل :9890
بازدید امروز : 6
 RSS 

 یکی بود یکی نبود 5 (با اجازه از مادربزرگ مهربان)
یکی بود یکی نبود
زیر گنبد کبود...
 روزی روزگاری خدا همه حیوونها رو جمع کرد و بهشون گفت: من امروز میخوام عیب و ایرادای قیافه های شما رو بر طرف کنم. پس هر کدمتون بیاد جلو و ایراد قیافشو بگه.
برای شروع میمون بهترین انتخاب بود. میمون اومد جلو و خدا بهش گفت:خوب آقا میمونه تو میخوای چه شکلی باشی؟

                                ادامه مطلب...


نویسنده » س.ع.ع » ساعت 3:13 عصر روز جمعه 89 بهمن 15

 

یکی بود یکی نبود
زیر گنبد کبود...

روزی روزگاری یه موش کور یه موش صحرایی رو برای شام دعوت کرد به خونش و براش یه سور جانانه درست کرد ادامه مطلب...

نویسنده » س.ع.ع » ساعت 10:43 عصر روز یکشنبه 87 مرداد 20

یکی بود یکی نبود

زیر گنبد کبود ...  ادامه مطلب...


نویسنده » س.ع.ع » ساعت 11:26 عصر روز یکشنبه 87 مرداد 13

یکی بود یکی نبود
زیر گنبد کبود ...
روزی روزگاری شیری بود لاغر و استخونی و به قول خودمون مردنی،ادامه مطلب...


نویسنده » س.ع.ع » ساعت 9:34 عصر روز پنج شنبه 87 مرداد 10

یکی بود یکی نبود
زیر گنبد کبود ...

 روزی روزگاری توی یه قافله دو تا الاغ کنار هم حرکت میکردند. یکیشون چند تا کیسه طلا حمل میکرد و اون یکی چندتا گونی جو ادامه مطلب...


نویسنده » س.ع.ع » ساعت 11:29 عصر روز دوشنبه 87 مرداد 7