شنبه 04 فروردین 30 ساعت 8:47 صبح
سفارش تبلیغ
صبا ویژن



سیر تکاملی دختر خانمها - پنجره مهتابی








درباره نویسنده
سیر تکاملی دختر خانمها - پنجره مهتابی
س.ع.ع
روز نوشته های یک آدم کمی غیر عادی!
آی دی نویسنده
تماس با نویسنده


آرشیو وبلاگ
سرکی به پنجره
یکی بود یکی نبود
اجتماعی و خانوادگی
مذهبی


عضویت در خبرنامه
 
لوگوی وبلاگ
سیر تکاملی دختر خانمها - پنجره مهتابی

آمار بازدید
بازدید کل :10078
بازدید امروز : 11
 RSS 

در بعضی از پستها برام پیغام گذاشته بودین من فمینسیتم. لطفا نامه برائت مرا بخوانید!!!

سیر تکاملی دختر خانمها  

سال 1230 : مرد:دختره خیر ندیده من تا نکشمت راحت نمیشم…..

زن:آقا حالا یه غلطی کرد شما ببخشید! نامحرم که تو خونمون نبود.حالا این بنده خدا یه بار بلند خندید…!!!
مرد: بلند خندیده؟ این اگه الان جلوشو نگیرم لابد پس فردا می خواد بره بقالی ماست بخره. نخیر
نمی شه باید بکشمش….
بالاخره با صحبتهای زن ، مرد خونه از خر شیطون پیاده می شه و دختر گناهکارشو می بخشه.

سال 1280:مرد: واسه من می خوای بری درس بخونی؟
می کشمت تا برات درس عبرت بشه. یه بار که مُردی دیگه جرات نمی کنی از این حرفا بزنی. تو غلط
می کنی. تقصیر من بود که گذاشتم این ضعیفه بهت قرآن خوندن یاد بده. حالا واسه من میخای درس
بخونی؟؟؟
زن: آقا ، آروم باشین. یه وقت قلبتون خدای نکرده می گیره ها!
مرد (با نعره حمله می کنه طرف دخترش): من باید بکشمت. تا نکشمت آروم نمی شم.
اگه خودت
 بیای
خودتو تسلیم کنی بدون درد می کشمت …
بالاخره با صحبتهای زن، مرد خونه از خر شیطون پیاده می شه و دختر گناهکارشو می بخشه.
سال1330:مرد: چی؟ دانشسرا (همون دانشگاه خودمون) حالا می خوای بری دانشسرا؟ می خوای
سر منو زیر ننگ بکنی؟ فاسد شدی برا من؟؟ شیکمتو سورفه (سفره) می کٍونم…
زن: آقا، ترو خدا خودتونو کنترل کنین. خدا نکرده یه وخ (وقت) سکته می کنین آ…
مرد: چی می گی ززززززن؟؟ من اگه اینو امشب نکوشم (نکشم) دیگه فردا نمی تونم جلوی این
فسادو بیگیرم. یه دانشسرایی نشونت بدم که خودت کیف کٍونی…
بالاخره با صحبتهای زن، مرد خونه از خر شیطون پیاده می شه و دختر گناهکارشو می بخشه.
سال1380:مرد: کجا؟ می خوای با تکپوش (از این مانتو آستین کوتاها که نیم مترم پارچه نبردن و وقتی
می پوشیشون پستی بلندی پیدا می کنن) و شلوارک (از این شلوار ها که خیلی کم پارچه اسراف
 می کنن!) بری بیرون؟ می کشمت. من… تو رو… می کشم…
زن: ای آقا. چی کار به کارش داری. الان دیگه همه همینطورین (شما بخونید اکثرا).
مرد: من… اینطوری نیستم. دختر لااقل یه کم اون شلوارو پائین تر بکش که تا زانوتو بپوشونه. نه… نه…
نمی خواد. بدتر شد. همون بالا ببندیش بهتره…
سال  ** 13:زن: دخترم. حالا بابات یه غلطی کرد. تو اعصاب خودتو خراب نکن. لاک ناخنت می پره. آروم
باش عزیزم. رنگ موهات یه وقت کدر می شه، بسشه دیگه مامی. باباتم قول می ده دیگه از این حرفا
نزنه…
بالاخره با صحبتهای زن، دخترخونه از خر شیطون پیاده می شه و بابای گناهکارشو می بخشه !!
توجه: ** را به سلیقه خودتان عدد گذاری کنید.



نویسنده » س.ع.ع » ساعت 11:15 عصر روز چهارشنبه 87 مرداد 16