یکی بود یکی نبود 5 (با اجازه از مادربزرگ مهربان)
یکی بود یکی نبود
زیر گنبد کبود...
روزی روزگاری خدا همه حیوونها رو جمع کرد و بهشون گفت: من امروز میخوام عیب و ایرادای قیافه های شما رو بر طرف کنم. پس هر کدمتون بیاد جلو و ایراد قیافشو بگه.
برای شروع میمون بهترین انتخاب بود. میمون اومد جلو و خدا بهش گفت:خوب آقا میمونه تو میخوای چه شکلی باشی؟
ادامه مطلب...
نویسنده » س.ع.ع » ساعت 3:13 عصر روز جمعه 89 بهمن 15
داستان یک سوء تفاهم ساده
مرد از زن که به شدت احساس زیبایی میکرد، پرسید: ببخشید، شما "شارون استون" نیستین؟ زن با عشوه گفت: نه... ولی... و پیش از آنکه ادامه بدهد،
مرد گفت: بله، فکر میکردم. چون...
زن حرفش را برید، ولی همه میگن خیلی شبیهشم. اینطور نیست؟
برای خواندن بقیه مطلب لطفا اینجا کلیک کنید...
نویسنده » س.ع.ع » ساعت 11:13 عصر روز دوشنبه 88 مهر 13